اغلب گفته میشود که بویایی حسی است که بیشترین ارتباط را با حافظه دارد. در مقابل، خاطرات خاص ما در درجه اول دیداری و شنیداری هستند. پس تعجب آور نیست که سینما اغلب به عنوان نوعی خاطره مصنوعی توصیف شده است. همانطور که جان مالکوویچ، نقش کارگردان F.W. Murnau در Shadow of the Vampire، توضیح داد: “ما دانشمندانی هستیم که مشغول ایجاد حافظه هستیم، اما حافظه ما محو نمیشود.” اما فیلم درخشش ابدی یک ذهن پاک تلاش برای پاک کردن حافظه را نشان میدهد. ایا این ممکن است؟
داستان فیلم درخشش ابدی یک ذهن پاک
چارلی کافمن نویسنده و میشل گوندری کارگردان با فیلم درخشش ابدی یک ذهن پاک فیلمی را خلق کردهاند که تمام هدف آن محو شدن است، ادای احترامی به شکنندگی خاطره و عشق.
یک صبح سرد و خاکستری ولنتاین، جوئل باریش (جیم کری) درونگرا (جیم کری) با انگیزه تصمیم میگیرد از کار صرف نظر کند و با قطار به مونتاک، لانگ آیلند برود. او در ساحلی متروک، با دختری برونگرا و شیدایی کلمنتاین کروچینسکی (کیت وینسلت) روبرو میشود. این دو در قطاری که به نیویورک میرود شروع به صحبت میکنند و طی دو شب عشق شروع به شکوفایی میکند.
اما در فیلم درخشش یک ذهن پاک مانند فیلمنامههای قبلی کافمن (طبیعت انسان، جان مالکوویچ بودن، اقتباس) همه چیز به زودی پیچیده میشود. این عاشقانه جدیدی نیست که جوئل و کلمنتاین آن را تصور میکنند. این دو نفر پس از دو سال زندگی مشترک از هم جدا شدند. کلمنتاین تمام خاطرات جوئل توسط یک لباس پزشکی به نام لاکونا از ذهنش پاک شد. جوئل با کشف خیانت کلمنتین تصمیم گرفت که این عمل را روی خودش نیز انجام دهد.
آیا این تلاش برای پاک کردن حافظه ممکن میشود؟
در شبی که تکنسینهای لاکونا در حال کار در رختخوابش هستند، جوئل هر خاطرهای از کلمنتاین را حتی زمانی که از مغزش پاک میشود، زنده میکند. فیلم همزمان با روند پاک کردن حافظه در زمان به عقب عمل میکند. این روند با آخرین خاطرات، پر از دعوا و بدخواهی شروع میشود.
اما همانطور که این روند به عقب تر میرسد، به لحظههای لطافت و شادی، جوئل دوباره متوجه عشق خود به کلمنتاین میشود. او میفهمد که پس از همه اینها نمیخواهد این خاطرات را از دست بدهد. او دیوانه وار تلاش میکند تا گوشهای مبهم از ذهنش را پیدا کند که در آن بتواند تکههایی از او را از شکار تکنسینها پنهان کند و ماموریت را نابود کند. اما آنها همیشه کلمنتاین را پیدا میکنند.
ما در فیلم درخشش ابدی یک ذهن پاک میبینیم که او با درماندگی نظاره میکند هر خاطره به طور جبرانناپذیری از دست میرود. عناوین از روی جلد کتابها محو میشوند، رهگذران ناپدید میشوند و سپس کلمنتاین نیز ناپدید میشود تا دوباره در خاطرهای محکوم به فنا دوباره ظاهر شود. تا زمانی که به اولین ملاقاتشان برمیگردد. در ادامه این پیچیدگیهای عاشقانه در یک شگفتی بزرگ فیلم به اوج خود میرسد. چرخشی تکان دهنده که بر ظلم فراموشی خیرخواهانه لاکونا تأکید میکند و هم پیوند مجدد جوئل و کلمنتاین پس از پاک کردن را پیچیده و روشن میکند.
کارگردانی فیلم درخشش ابدی یک ذهن پاک
کافمن و گوندری در فیلم درخشش یک ذهن پاک به تدریج حقایق پنهانی را کشف نمیکنند، بلکه احساسات فراموششده را کشف میکنند. هیچ پیچ و تاب غیرمنتظره یا افشاگری ناگهانی درباره جوئل و کلمنتاین وجود ندارد، فقط یک نمای پس رفته غم انگیز از زوال عشق است. کافمن در فیلم درخشش ابدی یک ذهن پاک قصد دارد ما را در برخورد با احساسات خود جریحه دار کند.
در فیلم درخشش ابدی یک ذهن پاک جوئل و کلمنتاین که از خاطره جدایی دردناک خود رها شدهاند، دیگر نمیتوانند ببخشند یا برای صدمات گذشته خود طلب بخشش کنند و نه با یکدیگر و نه با خودشان آشتی کنند. گذشته آنها در کنار هم مانند اندام خیالی فرد ساقط شده یا یک اعصاب فرسوده است که به هیچ جا نمیرسد. هر چقدر هم که در رد پای خاطرات از دست رفته خود سرگردان باشند، هرگز نمیتوانند آنها را باز پس گیرند.
در نتیجه میبینیم
فیلم درخشش ابدی یک ذهن پاک گاهی راه خود را گم میکند. به ویژه در سکانسهایی که جوئل به دوران کودکی خود باز میگردد تا جایی در حافظه خود برای کلمانتین پیدا کند. در هر دو صحنه، چهره ای که ما روی پرده تماشا میکنیم دیگر جوئل باریش نیست و بلافاصله به عنوان جیم کری، در حدود سال 1994 شناخته میشود.
با سایت پوفیلمو مطالب سینمایی را دنبال کنید.