فیلم بابل و جهان وطنی

فیلم بابل روی چهار خانواده در چهار کشور از سه قاره در داستانی چند بعدی تمرکز می‌کند. ذهن را مبهوت می‌کند و در آگاهی ما قدردانی از اعمال کوچک مهربانی و شفقت در دنیایی مملو از نفرت، خشونت، سردرگمی، ترس را ایجاد می‌کند. این فیلم خارق العاده سومین فیلم از سه گانه آلخاندرو گونزالس ایناریتو است که شامل آمورس پروس و 21 گرم است.

عوامل اجتماعی فیلم بابل

این فیلم روایتی است از دشواری برقراری ارتباط در آن سوی مرزها. فرقی نمی‌کند فیزیکی، جغرافیایی، فرهنگی یا روانی باشند. بیگانگی، ارتباطات بین فرهنگی، کلیشه‌ها، تروریسم، پوشش رسانه ای، تعصب، فشار همسالان، مسائل جنسیتی، جهان سوم، تضاد فرهنگی، امپریالیسم.

تفنگی که در صحرا شلیک می‌شود چگونه فرهنگ‌ها و کشورهای سه قاره و همچنین سرنوشت مردم را به هم متصل و قطع می‌کند؟

بسیاری بابل را به عنوان فیلمی درباره قطع ارتباط می‌بینند.

فیلم بابل دارای چند پلات با داستان‌های مرتبط است. برخی از طرح‌های اصلی را می‌توان به صورت زیر مشاهده کرد:

مرزها (کالبدی، جغرافیایی، فرهنگی، اجتماعی و روانی)

برخوردها (فرهنگی، ملی، جنسیتی، اجتماعی-اقتصادی، بین فردی و قومی، سیاسی، جهانی و محلی، شهری و روستایی)

تفکر کلیشه‌ای و تعصبات (اعراب، تروریسم، آمریکایی‌سازی، آسیب‌های جسمی و روانی، فقر)

عنوان و کنش‌های فیلم به ‌شدت نشان می‌دهد که ارتباط و عدم ارتباط یا بهتر بگوییم گسست ارتباط موضوع اصلی است.

یکی دیگر از موضوعات مرتبط با این موضوع ممکن است ارتباطات بین فرهنگی و چالش‌هایی باشد که توسط جهانی شدن ارائه می‌شود.

مردم امروز به دلیل نژاد، زبان، فرهنگ و سنت از یکدیگر جدا شده‌اند. حتی با وجود رسانه‌های جمعی و اینترنت نیز جدایی‌ها بیش از هر زمان دیگری فاحش است. عقاید کلیشه‌ای همراه با تعصب نسبت به بیگانگان، غریبه‌ها و خارجی‌ها، باعث می‌شود احساس کنیم در محیط امن خود قرار گرفته‌ایم.

فیلم بابل در جایی وجود دارد که افراد در گلوی یکدیگر باشند یا در موقعیت‌هایی گیر کرده باشند که ترس، خشم، نفرت یا رفتار خشونت آمیز، آن‌ها را تحت تاثیر قرار می‌دهد.

مراکش

ایناریتو و گیلرمو آریاگا، نویسنده فیلم بابل، ما را در رنج، آزمایش و مصیبت مردم در جایگاه‌های مختلف فرو می‌برند. در دهکده‌ای کوچک در کوه‌های مراکش، یک گله‌دار بز، تفنگی را از همسایه‌ای خریداری می‌کند. گله دار اسلحه را با دو پسر خردسالش امتحان می‌کند و سپس به آن‌ها می‌گوید تا به شغال‌هایی که بزها را اذیت می‌کنند شلیک کنند. بعداً دو پسر تصمیم گرفتند برد اسلحه را با شلیک به وسایل نقلیه در جاده‌ای در فاصله از زمین‌هایشان آزمایش کنند. پسر کوچکتر به اتوبوس توریستی تیراندازی می‌کند. اتوبوس کمی بعد می ایستد. یک نفر آسیب دیده است.

مکزیک

آملیا (آدریانا بارازا) از زمان تولد پرستار دو کودک آمریکایی در جنوب کالیفرنیا بوده است. والدین کودکان در یک سفر خارج از کشور هستند در همان زمان، او باید به مکزیک برود تا در مراسم عروسی پسرش شرکت کند. او که نمی‌تواند برای مراقبت از بچه‌ها کسی را پیدا کند، تصمیم می‌گیرد آن‌ها را با خود ببرد. خواهرزاده آملیا سانتیاگو (گائل گارسیا برنال) داوطلب می‌شود تا به عنوان راننده او خدمت کند. عروسی مراسم شادی است و حتی بچه‌ها هم از آن لذت می‌برند. اما وقتی که آن‌ها در حال بازگشت به خانه هستند، یک نگهبان تهاجمی در مرز باعث عصبانیت سانتیاگو می‌شود و موقعیتی را ایجاد می‌کند که آملیا و کودکان در معرض خطر جدی قرار می‌گیرند.

مراکش

در مراکش، ریچارد (برد پیت) و سوزان (کیت بلانشت)، والدین بچه‌های کالیفرنیا، اوقات خوبی را سپری نمی‌کنند. آن‌ها به این سفر رفته‌اند تا اندوه خود را از مرگ سومین فرزندشان التیام بخشند. سوزان در این کشور متروک احساس ناراحتی می‌کند. در رستورانی مقداری آبی که شوهرش می‌خواهد بنوشد دور می‌اندازد، مطمئن است که آلوده است. در اتوبوس سرش را به پنجره می‌گذارد و سپس به شانه شلیک می‌شود. همه در اتوبوس فکر می‌کنند که مورد حمله تروریست‌ها قرار گرفته‌اند.

بدون هیچ بیمارستانی در نزدیکی، راننده آن‌ها را به روستای خود می‌برد، جایی که یک دامپزشک زخم سوزان را بخیه می‌زند و یک خانم مسن از او پرستاری می‌کند. یک مسلمان مهمان نواز به آن‌ها پناه می‌دهد. اوضاع زمانی متشنج تر می‌شود که سایر گردشگران از ترس جان خود، سوار اتوبوس می‌شوند و آن‌ها را پشت سر می گذارند.

توکیو

در توکیو، چیکو (رینکو کیکوچی)، دانش آموز ناشنوا، به دلیل عصبانیتش از تماس ناعادلانه داور، یک بازی والیبال را برای تیمش باخت. او یک نوجوان بسیار پر دردسر است که خشم خود را از طریق رفتارهای جنسی بی بند و بار نشان می‌دهد. در یک رستوران، او شورت خود را در دستشویی در می‌آورد و با اطمینان از اینکه مرد جوانی پشت میز نزدیک به او نگاه می‌کند، نمایی از فاق خود را به او نشان می‌دهد. او و بهترین دوستش با چند پسر که آن‌ها را به دیسکو می‌برند، قرص می‌خورند و ویسکی می‌نوشند. چیکو سعی می‌کند خود را در آن مکان گم کند اما قادر به انجام این کار نیست. او به پرخاشگری جنسی خود با دندانپزشکی باز می‌گردد که او را از مطب خود خارج می‌کند. چیکو به خانه می‌رود و با یک غریبه برخورد می‌کند که تا حدودی تعجب آور است.

ایناریتو از فیلم بابل چه می‌گوید

در جشنواره فیلم کن، ایناریتو در مصاحبه‌ای گفت: “احساس می‌کنم ارتباطی که می‌خواهم برقرار کنم یک ارتباط فیزیکی یا تصادفی است نه یک ارتباط داستانی. من به عنوان انسان فکر می‌کنم آنچه ما را خوشحال می‌کند بسیار متفاوت است. به فرهنگ‌ها یا نژادها بستگی دارد. آنچه ما را غمگین و بدبخت می‌کند دقیقاً همان چیزی است که به اشتراک می‌گذاریم و آن چیز اساساً غیرممکن بودن عشق است. عدم امکان لمس عشق، عدم امکان تماس با عشق و ابراز آن. دردناک ترین چیزهایی که هر انسانی تجربه کرده است و همچنین احساس آسیب پذیری در برابر عشق. من فکر می‌کنم این دو چیز غم انگیزترین چیزهایی هستند که ما را به هم نزدیک می‌کند. این فیلم و ارتباط با شخصیت‌ها درباره همین موضوع است. سطوح مختلف، فرقی نمی‌کند چه فرهنگ، چه کشور، مذهب، سن، طبقه اجتماعی… همه این افراد در بیان خود ناتوان هستند، با شوهرانشان، با همسرانشان، با بچه‌هایشان. وقتی که شما نمی‌توانید با کلمات مردم را لمس کنید، آنگاه بدن تبدیل به یک سلاح می‌شود. من احساس می‌کنم که شما داستانی درباره انسان‌ها دیدید و نه درباره مراکشی‌ها، مکزیکی‌ها یا آمریکایی‌ها.”

مطالب سینمایی را در سایت پوفیلمو دنبال کنید.

درباره‌ی horie

همچنین ببینید

فیلم برادران لیلا

معرفی و بررسی فیلم سینمایی برادران لیلا در سایت پوفیلمو

فیلم برادران لیلا داستان فرو افتادن خانواده‌ای آسوده‌خاطر را روایت می‌کند. در این خانواده‌ی رو …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *